مديريت و برنامهريزي شهری
برنامهريزي راهبردي
برنامهريزي راهبردي يک شيوه منظم براي اتخاذ تصميمات و انجام اقداماتي است که به يک نظام (سيستم) شکل ميدهد و راهنمايي ميکند که اين نظام چيست؟ چگونه عمل ميکند و چرا چنين عمل ميکند؟ يک نظام يا سيستم ميتواند يک سازمان خصوصي يا عمومي، يک محله، شهر، منطقه و يا کارکرد مثل حملونقل، پسماند و يا غيره باشد.
آنچه برنامهريزي راهبردي را از ساير الگوهاي برنامهريزي متمايز ميسازد، بهکارگيري رويههاي ويژه براي گردآوري اطلاعات گزينش شده، تجزيهوتحليل روشمند و تدوين اهداف، مشارکت تصميمسازان و تصميمگيران اصلي، تدوين و ارزيابي گزينههاي راهبردي، بررسي پيامدهاي آتي تصميمات و اقدامات کنوني و بالاتر از همه تأکيد بر اجراي موفقيتآميز است.
الگوي برنامهريزي راهبردي از نظريهها و دانشهاي عام فلسفي و علمي مثل نظريه سيستمها، نظريه تصميم، نظريه مشارکت، نظريه کثرتگرايي و دموکراسي، توسعه پايدار، عدالت اجتماعي و غيره تأثير پذيرفته است. بنابراين الگوي برنامهريزي راهبردي فقط يک شيوه فني و راهکار عملي براي تهيه و اجراي طرحهاي توسعه شهري نيست؛ بلکه نوعي پارادايم جديد در برنامهريزي از جمله برنامهريزي فضايي محسوب ميشود که تا حدود زيادي محصول خرد جمعي و تجارب جامعه بشري است و هدف نهايي آن تأمين توسعه پايدار و اعتلا کيفيت زندگي شهروندان است.
در يك نگاه جامع اين فرآيند به دنبال پاسخگويي به سئوالات اساسي زير ميباشد:
- اكنون كجا هستيم؟ (وضعيت، شرايط و موقعيت شهر در حال حاضر چگونه است؟)
- كجا ميخواهيم برويم؟ (شهر دوست دارد كجا برود يا در چه جهتي حركت كند؟)
- چگونه بايد به آنجا برسيم؟ (شهر چگونه ميتواند به آنجا برسد؟)
برنامهريزي شهري
دانش برنامهريزي شهري در اوايل قرن بيستم در انگلستان و آمريکا پا گرفت که نظريهپردازان مهم آن پاتريک گدس و شاگردش لوئيز مامفورد بودند. آنها که هر دو زيستشناس بودند، با استفاده از اصول زيستشناسي، نظريه ارگانيستي را در شهرسازي مطرح ساختند. اين نظريه تحت تأثير شرايط آن زمان با نظريه کارکردگرايي شهرسازي مدرن (منشور آتن، 1933)، که «لوکوربوزيه» شهرساز مشهور فرانسوي پيشرو آن بود، درهم آميخت و با عنوان الگوي برنامهريزي جامع و عقلاني در سراسر جهان به کار گرفته شد. الگوي برنامهريزي جامع بيش از نيم قرن، تا دهه 1960، بر تفکر شهرسازي در جهان حاکم بود.
از نيمه دوم قرن بيستم به دنبال تحولات بنيادين در عرصههاي مختلف سياسي، اقتصادي، فلسفي و شهرسازي، مجموعهاي از نظريهها، ديدگاهها و پارادايمهاي جديد در برنامهريزي و مديريت شهري در جهان مطرح شده است که مهمترين آنها عبارتند از:
- برنامهريزي گامبهگام (Incremental Planing)، 1965، آمريکا؛
- برنامهريزي حمايتي (Advocacy Planning)، 1965، آمريکا ؛
- برنامهريزي عدالتخواه (Equity Planning)، 1965، آمريکا ؛
- برنامهريزي سيستمي (Systematic Planning)، 1968-1965، انگلستان؛
- برنامهريزي راهبردي (Strategic Planning)، 1960، آمريکا ؛
- برنامهريزي فرايندي (Process Planning)، 1973، انگلستان؛
- برنامهريزي پاسخگو (Responsive Planning)، 1981، انگلستان؛
- برنامهريزي دموکراتيک (Democratic Planning)، 1985، آمريکا؛
- برنامهريزي مشارکتي (Collaborative Planning)، 1990، انگلستان.
مديريت شهري
مدیریت، روش دستیابی به اهدافی میباشد که برای سازمان نظر گرفته شده است؛ لیکن برای ارائه تعریف جامع میتوان گفت که مدیریت «کارکردن با افراد و گروهها برای رسیدن به مقاصد سازمان» گفته میشود. اگر شهر، همچون سازمانی در نظر گرفته شود، لازم است که در رأس آن عنصری برای برنامهریزی آینده و اداره امور کنونی قرار گیرد. این عنصر را میتوان مدیریت شهر نامید. ابعاد مختلف فرآيند مديريت عبارتند از:
- برنامهريزي
- سازماندهي
- فرماندهي
- هماهنگي
- نظارت
هدف نهايي مديريت شهري ترقي و افزايش پايداري و رقابتپذيري شهر است. مديريت شهري نياز به يك رويكرد يكپارچهاي دارد كه در آننآن همه بخشهاي مرتبط با توسعه شهري در تعامل با يكديگر قرار بگيرند. هدف ديگر آن در نظر داشتن دخالت مؤثر و استراتژيك در مديريت شهر است.
مديريت جامع بحران
بحران عبارت است از وضعیتی که نظم سیستم اصلی یا قسمتهایی از آن را مختل کرده و پایداری آن را به هم بزند. به بیان بهتر، بحران وضعیتی است که تغییری ناگهانی در یک یا چند قسمت از عوامل متغیر سیستم به وجود میآورد. شدت و ضعف بحرانها بستگی به عوامل تشدیدکننده و یا عناصر کاهنده بحران و تکنیکها و شیوههای موجود و مورد استفاده برای مدیریت و در نهایت مهار آن دارد.
مديريت بحران تنها عمليات بعد از وقوع حادثه نيست؛ بلکه مديريت بحران در واقع قبل از وقوع حادثه آغاز ميگردد. بايد توجه داشته باشيم بحران حادثه نيست، بحران وضعيت است. وضعيتي که بر اثر يک پديده طبيعي يا انسانساز ميتواند بهوجود آيد. زمينلرزه بهخوديخود بحران نيست بلکه يک پديده طبيعي است، يک پديده طبيعي زماني بحران ميشود که در جامعه قدرت مقابله با آن پديده وجود نداشته باشد و در نتيجه زندگي اقتصادي و اجتماعي آن جامعه مختل گردد. فعاليتهاي مديريت بحران در چهار مرحله پيشگيري، آمادگي، مقابله و بازسازي يا بازتواني قابل دستهبندي هستند.